کوچه باغ انتظار
گفتم سال هاست در کوچه باغ انتظار نشسته ام
گفت:چرا نشسته ای؟درانتظارم بایست؛ایستادم؛
گفت؛به سویم نمی آیی؟
پرسیدم:چگونه؟
گفت:با قدمهایت؛
و من باقدم به سویش رفتم؛و اومهربان بود و قدر دان.
و به من هدیه داد،هدیه ای به لطافت گل نرگس؛به زیبایی یک لبخند.
فرم در حال بارگذاری ...