عصر انتظار

فاطمه زن بود ولی نور بود..

ارسال شده در 16 دی 1400 توسط انسيه كريمي حاجي خادمي در مناسبتی

​باز کنم راز سه مظلومه را

فاطمه و زینب و معصومه را
فاطمه زن بود ولی نور بود

جلوه حق بود که مستور بود
آی فرستاده ی ما شاد باش
شاکر منظومه ی ایجاد باش

ما به تو آیینه عطا کرده ایم
کوثر تسکینه عطا کرده ایم
کوثر تو مایه تسکین توست

بعد تو او قائمه ی دین توست
خلق چو پرسند زتو کیست او
فاش بگو کوثر جاریست او

هر كه دم از آل علی می زند
باده به جام ازلی می زند
جزبه ی ساقی چو به ميخانه زد

قرعه به نام من ديوانه زد
صبر و بلا را به هم آميختند
در عطش ساغر ما ريختند

جرعه اول كه زدم سوختم
آتش و خون از جگر افروختم
سينه من سوخته سينه ايست

شعله خاكستر آينه ايست
سينه زهرا تب توحيد داشت
كان شرف شيره خورشيد داشت

شير نبود آنچه در اين سينه بود
شربتی از كوثر آينه بود
فاطمه آينه حيدر نماست

فاش بگو فاطمه شير خداست
آينه در آينه تكثير شد
آينه خنديد و جهانگير شد

فاطمه خود كيست نمود علی
كيست علی فاطمه منجلی
فاطمه ای مذهب و آيين من

آينه روشنی دين من
فاطمه ای سيده كائنات
چشم دو عالم ز رخت گشته مات

خلق ز وجدت به وجود آمدست
بر در مجدت به سجود آمدست
فاطمه ای مادر آزادگی

ای تو صمیمانه ترین سادگی
فاطمه ای نقش نگین خدا
آب حیات دل و دین خدا

همسر و همتای علی جز تو نیست
منشا نور ازلی جز تو نیست
مرغ دلم زمزمه سر ميدهد

ناله يا فاطمه سر ميدهد
در نظر همسر دور از پدر
فاطمه پر پر شد در پشت در

پر پر كردن گل ياس را
كيست كه چرخاند دس داس را
پنجه زينب نتواند هنوز

فاطمه ای بود و نبود علی
مادر گلهای کبود علی

شهادت بی بی دو عالم  حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) تسلیت باد .

نظر دهید »

بانوی بی نشان 

ارسال شده در 16 دی 1400 توسط انسيه كريمي حاجي خادمي در داستان, مناسبتی

​پرده اول

کنار چادرِ روی زمین افتاده، نشسته و با چشم های مظلوم و مبهوت به مادر خیره شده…

هنوز باورش نمی‌شود. مادر عمیق نفس می‌کشد. نه یکبار، نه دوبار… این نمی دانم چندمین بار است.

چرا حالش سر جا نمی آید؟!

حسنِ کوچک چند بار آب دهان فرو می دهد تا بغض را مهار کند و آخر سر با همان صدای بغض آلودی که تلاش می کند محکم هم باشد می‌گوید:

_ بروم دنبال بابا؟!

صدای قاطع مادر بلند بشود: نه…

پلکی می‌زند و نگاهش را به تیله‌های سیاه و لرزان پسرکش می‌دوزد: چند دقیقه تحمل کن میوه دلم… خودمان می‌رویم…

قلب مهربانِ حسن درحال مچاله شدن است. از گوشه چشمها بغض قطره قطره سرریز می کند.

مادر از دیدن اشک‌های او بی تاب می شود و دست دراز می کند؛

اصلاً بیا دستم را بگیر برویم خانه جانِ مادر…

حالم خوب است

اشک ها را با سر آستین می‌گیرد و دست دراز می‌کند.

فاطمه دستش را روی شانه نحیفش میگذارد اما به او تکیه نمی‌کند. دست دیگر را به دیوار می گیرد. سنگین و سخت، اما می ایستد.

دستهای کوچک حسن خاک را از روی چادرش می‌تکاند.

انگار نه انگار صلاه ظهر است.

زیر تیغ آفتاب کوچه تاریک و محو شده.

چند بار پلک می زند و به طرفین نگاه میکند.

یادش نمی آید کجا ایستاده…

صدای دردآلود حسن به کمکش می‌آید:

 مادر… بیا … از این طرف…

پرده دوم

نشسته و به مکعب مستطیل بزرگ گوشه حیاط خیره شده. دیروز آن را آورده اند و گذاشته‌اند آن گوشه. از آن خوشش نمی آید. شاید هم می‌ترسد.

دیروز، بابا که آمد از او پرسید این چیست اما جوابی نداد. رو گرفت و رفت.

زینب چند ثانیه بالای سرش ایستاد و به سیاهی داخل مکعب زل زد.

 حسن آمد و دستش را گرفت و برد داخل خانه.

 ولی از دیروز هر فرصتی پیدا می کند می ایستد و به آن خیره می شود.

 از حسین هم سوالی کرده اما او هم نمی دانسته آن جعبه بزرگ چیست.

 شاید هم نخواسته جواب زینب را بدهد.

چندباری خواسته برود و از مادر سوال کند. اما مادر این روزها سخت حرف می‌زند. دلش نمی آید از او حرف بکشد.

بابا از در وارد می شود و زینب جلو می دود.

 خودش را در آغوش بابا می‌اندازد: بابا… می‌شود این جعبه چوبی را از خانه ببری؟

دوستش ندارم…

بابا به زینب نگاه نمی کند. آرام پیشانی اش را می بوسد اما به چشمهایش نگاه نمی‌کند. راه می افتد سمت خانه و آرام می گوید:

مادرت گفته این باید اینجا باشد دخترم…

صدایش مثل همیشه نیست

صدایش قلب بی‌قرار زینب را نا آرام‌تر می کند.

زینب می‌داند این جعبه چوبی تابوت است.

 فقط نمی خواهد به رو بیاورد…

پرده سوم

با قدم های آهسته از مسجد به سمت خانه می روند. فقط صدای نعلین هاست که سکوت کوچه را می شکند. حسین از گوشه‌ی چشم به حسن خیره شده است

می‌خواهد سوالی بپرسد اما صورت جدی و نگاه سنگین حسن نمی‌گذارد.

 این روزها خانه ماندن برایشان سخت شده اما دور ماندن از خانه هم ترسناک است.

 می ترسند از اینکه وقتی برگردند…

 به خانه که نزدیک می شوند صدای شیون وحشت به جانشان می‌ریزد.

حسن می‌دود و حسین هم به دنبالش.

چیزی نمانده سنگ زیر پا زمینش بزند.

صدای دلش را میشنود و پشت هم زیر لب می گوید: اماه…

وارد  که می‌شود صدای گریه فضه خانه را برداشته

روی صورت مادر، پارچه‌های سفید کشیده شده…

 زینب کوچک گوشه‌ای ایستاده؛ جرات نزدیک تر شدن ندارد. اول حسن خودش را به مادر می‌رساند. پارچه را کنار می‌زند. چشمهایش بسته است…

گونه بر گونه‌اش می‌گذارد و صدا می‌زند. حسین اما آرام کنار پاهای مادر می نشیند

گونه‌اش را به کف پای مادر می‌چسباند.

 هنوز گرم است…

با بغض صدا می زند:

کلمینی یا اماه…

انا الحسین
جوابی نمی گیرد.

پرده چهارم

همه‌ی کارها را انجام داده.

فاطمه را غسل داده، کفن کرده و درون تابوت گذاشته. با دست های خودش…

بچه‌ها را آرام کرده، پاورچین و در سکوت تابوت بچه‌ها را تا مدفن النبی برده، خاک را به قدر قامت بانوی جوان خود کنده، جسد او را به دل خاک سپرده…

و دقیقا همین جا دستهایش خسته شده…

قوتش تمام شده.. آه دلش به آسمان رفته.. افتاده کنار گودی و اشک می ریزد.

نمی‌تواند خاک بریزد روی امید و آرزویش. معلوم است که نمی تواند.
به بهانه درددل با رسول الله، وداع را طولانی‌تر می‌کند. نمی‌خواهد برود. حق دارد. جایی برای رفتن ندارد.
 هر بار زخمی و خسته از هر جا رسیده، خانه ای که فاطمه در آن منتظر است را دق‌الباب کرده.

حالا کجا میخواهد برود؟

از این به بعد چه کسی انتظار آمدن علی را می کشد؟!
پرده پنجم♥️?
این رازی‌ست میان فاطمه و در و دیوار. شاهدی نیست. روایتی هم نیست….

نظر دهید »

ادبستان کساء

ارسال شده در 3 دی 1400 توسط انسيه كريمي حاجي خادمي در اخلاقی

​فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ وَلَدَیک تَحْتَ الْکساَّءِ 

تاکید کلام شوهر با بیانی صمیمی تر:
 حضرت زهرا سلام الله علیها پس از تایید حدس همسر با کلمه( نِعَم)کلمه (ها) را که برای بیان صمیمیت بیشتر است به کار می‌برد و در این میان دیگر به فضیلت دختر پیامبر بودنشان اشاره نمی‌کند و این نوعی تایید و تغییر ندادن کلمه همسر است .همسران نیز از این شیوه زیبای کلامی الگو بگیرند و بی دلیل کلام و حدس  صحیح همسر را تغییر ندهند و در مقابل همسر خود مدام از خانواده سخت خود سخن به میان نیاورد.

نکات تربیتی:

✅۱_تایید و تاکید کلام همسر 

✅۲_به کار گرفتن شیوه ی زیبای کلامی و صمیمی بودن با همسر 

✅۳_تعریف و تمجید نکردن از خانواده ی خود مقابل همسر 

#ادبستان_کساء

نظر دهید »

شخصیت والای  حضرت زهرا (س)

ارسال شده در 27 آذر 1400 توسط انسيه كريمي حاجي خادمي در احادیث

شخصيت زهراى اطهر، در ابعاد سياسى و اجتماعى و جهادى، شخصيت ممتاز و برجسته اى

است؛ به طورى كه همه زنان مبارز و انقلابی و برجسته و سياسى عالم مى‌توانند از زندگى كوتاه 

 او درس بگيرند.

باسلام خدمت یکایک شما بزرگواران 

از شما دعوت می‌کنیم ،در مجلس عزاداری حضرت زهرای اطهر (س) شرکت بفرمایید تا با همدلی و عزاداری  اهل بیت از فیض معارف آن بزرگواران بهره ببرید.
#به_وقت_فاطمیه

#یازهرا

نظر دهید »

تبریک 

ارسال شده در 2 آبان 1400 توسط انسيه كريمي حاجي خادمي در احادیث

میلاد نور میارک 

نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 13
 خانه
 کوچه باغ انتظار دل نوشته(دلتنگ انتظار)
 تماس
 ورود
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

عصر انتظار

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • احادیث
  • امام عصر
  • امام عصر
  • داستان
  • حافظان قرآن
  • عکس
  • دانوشته
  • امامت امام زمان
  • تبریک
  • نهج البلاغه
  • اخلاقی
  • مناسبتی
  • غدیر
  • مسائل روز

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان